سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک به شمار . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط سعید معزالدین در 88/9/29:: 4:13 عصر

ثارالله، خون خدا

 نمی‌دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم
تو را در مثنوی، در نی، تو را در‌ های و هو، در هی
تو را در بند بند ناله‌های بی‌صدا دیدم
تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی
تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم
دوباره لیلة القدر آمد و شوریدگی‌هایم
تب شعر و غزل گل کرد و شور نینوا دیدم
شب موییدن شب آمد و موییدن شاعر
شکستم در خودم از بس که باران بلا دیدم
صدایت کردم و آیینه‌ها تابید در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتی تازه وا دیدم
نگاهم کردی و باران یک ریز غزل آمد
نگاهت کردم و رنگین کمانی از خدا دیدم
تو را در شمع‌ها، قندیل‌ها، در عود، در اسپند
دلم را پَرزنان در حلقه پروانه‌ها دیدم
تو را پیچیده در خون، در حریر ظهر عاشورا
تو را در واژه‌های سبز رنگ ربنا دیدم
تو را در آبشار وحی جبرائیل و میکائیل
تو را یک ظهر زخمی در زمین کربلا دیدم
تو را دیدم که می‌چرخید گردت خانه کعبه
خدا را در حرم گم کرده بودم، در شما دیدم
شبیه سایه تو کعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودی، تو را هم مروه دیدم، هم صفا دیدم
شب تنهای عاشورا و اشباحی که گم گشتند
تو را در آن شب تاریک، «مصباح الهدی» دیدم
در اوج کبر و در اوج ریای شام ـ ‌ای کعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان کوی کبریا دیدم
دمی که اسب‌ها بر پیکر تو تاخت آوردند
تو را‌ ای بی‌کفن، در کسوت آل عبا دیدم
دلیل مرتضی! شبه پیمبر! گریه زهرا(س)
تو را محکمترین تفسیر راز «انّما» دیدم
هجوم نیزه‌ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا در «آتنا» دیدم
تو را دیدم که داری دست در دستان ابراهیم
تو را با داغ حیدر، کوچه کوچه، پا به پا دیدم
تو را هر روز با ‌اندوه ابراهیم، همسایه
تو را با حلق اسماعیل، هر شب همصدا دیدم
همان شب که سرت بر نیزه‌ها قرآن تلاوت کرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفی(ص) دیدم
تنور خولی و تنهایی خورشید در غربت
تو را در چاه حیدر همنوای مرتضی دیدم
سرت بر نیزه قرآن خواند و جبرائیل حیران ماند
و من از کربلا تا شام را غار حرا دیدم
به یحیی و سیاوش جلوه می‌بخشد گل خونت
تو را ‌ای صبح صادق با امام مجتبی(ع) دیدم
تو را دلتنگ در دلتنگی شامی غریبانه
تو را بی‌تاب در بی‌تابی طشت طلا دیدم
شکستم در قصیده، در غزل، ‌ای جان شور و شعر
تو را وقتی که در فریاد «ادرک یا اخا» دیدم
تمام راه را بر نیزه‌ها با پای سر رفتی
به غیرت پا به پای زینب کبری(س) تو را دیدم
دل و دست از پلیدی‌های این دنیا شبی شستم
که خونت را حنای دست مشتی بی حیا دیدم
چنان فواره زد خون تو تا منظومه
ی شمسی
که از خورشید هم خون رشیدت را فرا دیدم
مصیبت ماند و حیرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا دیدم
تصور از تفکر ماند و خون تو تداوم یافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا دیدم

 علی رضا قزوه



ارسال شده توسط سعید معزالدین در 88/9/26:: 8:25 عصر

اشک و ماتم در سوگ سبط خاتم

ترجمه کتاب لواعج الاشجان فی مقتل الحسین علیه السلام

(علامه فقید سید محسن امین عاملی)

شرح رویداد جانسوز کربلا

با ویرایش محمد سعید معزالدین

 قطع وزیری

400 صفحه

انتشارات فقه



ارسال شده توسط سعید معزالدین در 88/9/26:: 8:22 عصر
دانشنامه ‌امام حسین (ع)

 مجموعه چهارده جلدی «دانشنامه امام حسین(ع)» با بررسی ابعاد مختلف زندگانی، شخصیت، قیام، شهادت امام حسین(ع) و حوادث و آموزه‌های مرتبط با آن، با بهره‌گیری از حدیث و تاریخ، از سوی موسسه علمی پژوهشی دارالحدیث منتشر شد.

به گزارش ایبنا،‌ مولفان و نویسندگان این اثر تمامی منابع تاریخی و حدیثی در این زمینه را بررسی کرده و مناسب‌ترین متون را برگزیده‌اند. گزینش و عرضه این متن‌ها، با توجه به قواعد معمول در فقه‌الحدیث و نقد متون تاریخی صورت گرفته است و در مقام رد و اثبات نقل قول‌ها و آرای مورخان، از تناظر و تعاضد مضمونی متن‌ها و اعتبار و کهن بودن منابع و نیز سنجش با عقل سنت و مسلمات تاریخی استفاده شده است.

بر همین اساس، نکته‌های سودمند در جایگاه خودشان و مرتبط با فصل‌ها و متون قرار گرفته‌اند تا خواننده به تحلیلی جامع، همه سویه و مستند دست یابد. هدف از بازگویی بیشتر این بیان‌ها، پاسخگویی شبهات و نمایاندن تحریفات بوده است.

«دانش‌نامه امام حسین(ع)» از پانزده بخش و 138 فصل تشکیل شده است. بخش نخست به زندگی خانوادگی سیدالشهدا(ع) و به موضوعاتی نظیر تولد، نام‌گذاری، ویژگی‌های ظاهری، پرورش، ازدواج و شمار فرزندان ایشان در شش فصل می‌پردازد.

فضیلت‌ها و ویژگی‌های امام حسین(ع) موضوع بخش دوم است که نخست به ملاک انتخاب گزارش‌های مربوط به فضایل امام حسین(ع) و مهم‌ترین کمالات مشترک میان امامان(ع) و بارزترین ویژگی‌های سیدالشهدا(ع) اشاره می‌کند و سپس به تفصیل، فضایل مشترک میان ایشان و سایر اهل بیت(ع)،‌ مکارم اخلاق، ویژگی‌های عبادی و شماری از کرامات ایشان را در شش فصل ارایه می‌کند.

در ابتدای بخش سوم، امامت به عنوان منصبی الهی در ادامه منصب نبوت شمرده و سپس دلایل امامت امام‌حسین(ع) و فرزندانش گزارش می‌شود که با رهنمودهای خداوند و روایاتی از پیامبر خدا(ص) و سایر امامان(ع) درباره امامت سالار شهیدان(ع) و استمرار امامت در نسل ایشان همراه شده است. احادیث این بخش به دلیل آن که اعتقادی شمرده می‌شوند، از نظر سند ارزیابی شده‌ و احادیثی که از اعتبار کافی برخوردار نبوده‌اند، تنها به عنوان موید در کنار احادیث معتبر قرار گرفته‌اند.

بررسی زندگی امام حسین(ع) پس از پیامبر(ص) تا شهادت پدرشان همراه تحلیلی از زندگی ایشان در این دوران یعنی از هفت‌سالگی تا چهل سالگی، موضوع فصل چهارم است. نکات قابل توجه از زندگی ایشان در این مقطع از تاریخ اسلام، از دیگر مطالب این فصل به شمار می‌آیند.

بخش پنجم این اثر با عنوان «امام حسین(ع) پس از شهادت پدر تا قیام عاشورا» به تبیین این مقطع از تاریخ زندگی امام حسین(ع) (40 ـ 61 ق) که بخشی از آن مقارن با امامت برادرشان امام حسن(ع) بود، می‌پردازد و در این راستا سه موضوع مهم «رفتارشناسی امام(ع) در دوران امامت برادر»، «موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حکومت معاویه» و «ولایت عهدی یزید» بررسی می‌شوند.

در آغاز بخش ششم که به موضوع خبر دادن پیشاپیش از شهادت امام حسین (ع) می‌پردازد، به قطعیت صدور روایات پیشگویی شهادت امام حسین (ع) اشاره شده و توضیح داده می‌شود که مقدر بودن شهادت ایشان و پیشگویی آن، منافاتی با اراده و اختیار انسان ندارد. این پیشگویی‌ها در چهار فصل گزارش شده‌‌اند.

خروج امام حسین(ع) از مدینه تا رسیدن به کربلا همراه تحلیلی به‌نسبت جامع درباره علل قیام امام حسین(ع) موضوع بخش بعدی است که بررسی مسایل مهمی نظیر امتناع امام(ع) از بیعت با یزید، فعالیت‌های ایشان در مکه، اعزام مسلم به عنوان نماینده خود به کوفه، پیشنهادهای مختلف به امام (ع) مبنی بر نرفتن به کوفه و حرکت امام (ع) به سوی کربلا، گزارش شده‌اند.

رسیدن امام حسین(ع) به کربلا تا شهادت ایشان، موضوعی است که در بخش هشتم بررسی می‌شود و به متون مربوط به حادثه جانگداز عاشورا از آغاز ورود امام حسین(ع) به کربلا تا شهادت یاران، فرزندان، برادران، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، فرزندان عمو و سرانجام شهادت خود ایشان می‌پردازد.

بخش نهم، بازگو کننده وقایع پس از شهادت امام حسین(ع) است، حوادثی که در کربلا به وقوع پیوست و در منابع معتبر گزارش شده است. این بخش وقایعی نظیر چگونگی دفن شهدا، سرنوشت سرهای مقدس شهدا و کراماتی که از سر مقدس سیدالشهدا(ع) دیده شد، چگونگی حرکت خاندان اباعبدالله (ع) از کربلا به کوفه و از کوفه تا شام و بازگشت آنها از شام به مدینه را دربر می‌گیرد.

بخش دهم بیان‌گر بازتاب شهادت امام حسین(ع) و فرجام کسانی است که در کشتن ایشان و یارانشان نقش داشتند، در آغاز این بخش، تحلیلی درباره بازتاب‌های اجتماعی و آثار تکوینی واقعه عاشورا و نیز چهار جنبشی که تحت تأثیر مستقیم و غیرمستقیم امواج سیاسی و اجتماعی این واقعه تا ده سال پس از آن پدید آمد، ارایه می‌شود.
 
سپس متن گزارش‌های مربوط به بازتاب شهادت سیدالشهدا و یارانش در میان شخصیت‌های برجسته آن روز جهان اسلام، در میان جنایتکاران و خانواده‌های آنها، در جامعه عراق و حجاز و حتی در میان غیرمسلمانان، در پنج فصل مطرح می‌شود. فصل ششم این بخش نیز به تبیین سرنوشت شوم کسانی که در این حادثه نقش داشتند و نیز مردمی که از یاری کردن امام (ع) سرباز زدند، می‌پردازد.

عزاداری و گریه برای امام حسین(ع) نیز موضوع یکی از بخش‌های این دانشنامه قرار گرفته است. این بخش با تحلیلی بسیار مهم از فلسفه عزاداری، ویژگی‌های مجالس عزاداری هد‌فمند و آسیب‌شناسی عزاداری برای امام حسین(ع) آغاز می‌شود و سپس به مباحثی نظیر توصیه به عزداری سیدالشهدا(ع)، نخستین عزاداران، سیر تاریخی عزاداری حسینی، آداب عزاداری در روز عاشورا، تشویق به گریستن و اظهار حزن برای امام حسین(ع)، گریه پیامبران و اهل بیت(ع) و موجودات عالم بر امام حسین(ع) در چهار فصل می‌پردازد.

بخش دوازدهم نمونه مرثیه‌‌هایی که در سوگ امام حسین(ع) و یارانش سروده شده‌اند را با دسته‌بندی محتوایی اشعاری که در طول چهارده قرن در رثای سیدالشهدا(ع) و یارانش سروده شده‌اند، بررسی می‌کند و با ارایه مقاله‌ای تحلیلی، تحولات شعر عاشورایی و فراز و فرود آن را واکاوی می‌کند و در ادامه نمونه شعرهایی را که در این باره سروده شده‌‌اند، به ترتیب تاریخی در هفت فصل گزارش می‌دهد.

«زیارت امام حسین(ع)» موضوع بخش سیزدهم است. این بخش نکات قابل توجهی درباره واژه‌شناسی «زیارت»، ریشه‌یابی آن در فطرت، زیارت زندگان و مردگان از نگاه اسلام، تشویق احادیث اسلامی به زیارت قبور پیامبر خدا(ص) و اهل بیت(ع)، فضیلت زیارت امام حسین(ع) و مهم‌ترین آداب و آسیب‌شناسی را بازگو می‌کند و در ادامه احادیث مرتبط با فضایل زیارت قبر سیدالشهدا(ع) و آثار و برکات آن، هشدار نسبت به ترک آن، حضور فرشتگان و ارواح انبیا و اولیای الهی در مزار ایشان، آداب زیارت و زیارت‌نامه‌‌های مختلف و نایب گرفتن برای زیارت ایشان در شانزده فصل بیان می‌کند.

بخش چهاردهم به توصیف مزار امام حسین(ع) می‌پردازد و در این راستا پس از تبیین تاریخچه حرم حسینی، احادیثی درباره فضیلت مزار امام حسین(ع) و برکات تربت مزار ایشان را در سه فصل گزارش می‌کند.

عنوان بخش پایانی «حکمت‌های رسیده از امام حسین(ع)» است که پس از تبیین موضوع و تفسیر معنای «حکمت» در لغت و در قرآن و حدیث، ارایه کننده حکمت‌های منثور و منظومِ نقل شده یا منسوب به ایشان، در زمینه‌های معرفتی، سیاسی، عبادی، اخلاقی عملی، در پنجاه و پنج فصل است.

چاپ نخست مجموعه چهارده جلدی «دانشنامه امام حسین(ع)» به کوشش محمد محمدی‌ری‌شهری و با همکاری سیدمحمود طباطبایی‌نژاد و سید روح‌الله سید‌طبایی با ترجمه عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی و محمد مرادی از سوی موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث به دو زبان عربی و فارسی منتشر شد.



ارسال شده توسط سعید معزالدین در 88/9/5:: 11:8 صبح

دعای عرفه

گفتاری از آیت الله جوادی آملی

چاپ
عرفه روز دعا و روز نیایش و مناجات با پروردگار عالمیان است، دعایی که طبق فرموده علی (ع) همه هستی انسان هاست. اساساً انسان از خودش چیزی ندارد و در این عالم او فقط مالک دعاست. وجود مبارک امام حسین (ع) ناتوان ترین مردم را کسی می داند که از دعا کردن عاجز باشد و می فرماید:

عرفه روز دعا و روز نیایش و مناجات با پروردگار عالمیان است، دعایی که طبق فرموده علی (ع) همه هستی انسان هاست. اساساً انسان از خودش چیزی ندارد و در این عالم او فقط مالک دعاست. وجود مبارک امام حسین (ع) ناتوان ترین مردم را کسی می داند که از دعا کردن عاجز باشد و می فرماید: اعجز النّاس من عجز عن الدّعا؛ به همین جهت در روز عرفه گرچه روزه گرفتن مستحب است اما به خاطر اهمیت آن فرموده اند که اگر روزه موجب ضعف می شود و از دعا کردن بازمی دارد دعا خواندن بر روزه تقدم دارد. یکی از زیباترین و شیرین ترین دعاها مناجات امام حسین (ع) در روز عرفه است. آن حضرت در این دعای پرمحتوا و شیوا که در عصر روز عرفه و مناسب ترین وقت دعا عرضه شده است، عالی ترین مضامین توحیدی را در قالب کلماتی دلنشین بیان می کند. امام حسین (ع) این مناجات عاشقانه را در فضائی معنوی و در کنار کعبه، مقدس ترین جایگاه مسلمانان و با دلی پرسوز و چشمانی اشکبار قرائت کرده و به عنوان منشور جاویدان توحید برای اهل ایمان به یادگار گذاشته است.

مهمترین نیایشی که جنبه سیاسی، عبادی حج و زیارت را به خوبی تبیین می کند دعای عرفه عارف معروف در بین اهل معرفت و سیر شاهدان کوی شهود و شهادت، سالار جانبازان میدان نبرد توحید علیه طاغوت، و سرور پاکان و آزادگان، در ساحت فضیلت حضرت حسین بن علی (ع) است. این دعا هم دستور کفرستیزی و راه طاغوت زدایی و رسم سلحشوری و سنت سرکوبی جنایتکاران را ارائه می کند و ظهور ولایت الهی را نشان می دهد و هم تجلی هستی و ذات اقدس خداوند و ظهور گسترده و همه جانبه آن ذات مقدس و خفای هرچه غیر اوست در پرتو نور او و پی بردن به او از خود او به غیر او بها ندادن و غیر او را به او شناختن و ذاتش را عین شهود و مستغنی از استشهاد دانستن را تفهیم می کند.


عوامل تقویت قرب الهی

برخی از روزها برای دعا آمادگی بیشتری دارد. گرچه در هر فرصتی کسی بخواهد با خدای خود زمزمه کند، رواست؛ ولی بعضی زمان ها و بعضی زمین ها برای دعا کردن آماده تر است. خانه خدا اینچنین است که انسان احساس قرب بیشتری می کند.
در دعا اگر انسان نزدیک به ذات اقدس اله بشود، دعای او مستجاب تر است؛ قرب به خدا هم با دو حالت پیش می آید به عنوان مانعه الخلو، نه مانعه الجمع؛ آن دو حالت این است: یک وقت انسان در سایه تقرب های علمی و عملی به مقامی رسیده است که در بارگاه الهی شرف قرب نصیب او شده است. می شود جزء مقربین.
چون هر عمل خیری برای انسان با تقوا، «قربانی» است و اختصاصی به مسئله نماز ندارد؛ که گفته شد الصّلاه قربان کلّ تقی(1)، درباره زکات هم همین تعبیر آمده است. نماز و زکات باعث تقرب بنده به خداست، قربانی اوست. هر کاری را که بنده قربه الی الله انجام می دهد، قربانی اوست. و اگر در سالیان متمادی این تقرب برای او ملکه شد، می شود جزء مقربین. وقتی مقرب شد، دعای او مستجاب است. زیرا هیچ حجابی بین دعوت داعی و اجابت مجیب نیست...


راه دوم این است که خدا به انسان نزدیک باشد او که به همه نزدیک هست. اقرب ا لینا م ن حبل الورید (2) است؛ چه برای مومن، چه برای غیرمؤمن. اما آن قرب تشریفی، آن قرب عنائی، آن قرب لطف و کرامت را نسبت به همه ندارد.
گرچه در سوره مبارکه حدید فرمود: هو معکم اینما کنتم (3)، اما یک معیت مطلق است که با همه هست، معیت قیومیه است که با همه هست. دو تا معیت هم خدای سبحان در قبال این معیت مطلق دارد؛ یکی معیت رحیمیه است که در کنار انسان، لطفش حضور دارد تا هر وقت انسان بخواهد بلغزد، دستش را بگیرد. یک وقت یک معیت تهدیدی و قهاری و انتقامی هم با کفار و منافقان دارد که در کنارشان حاضر است که تا می روند دست به قلم ببرند، یا اقدام بکنند، دست شان را بشکند.
خدای سبحان آن معیت خاص و لطف مخصوصی که باعث اجابت دعا و حل مشکل است، که در دعای کمیل می گوئیم: هر وقت من رفتم بلغزم، تو حفظم کردی؛ خواستم یک چیزی بگویم که مصلحتم نبود، تو جلوی زبانم را گرفتی؛ خواستم یک چیزی بنویسم که مصلحت نبود، تو جلوی قلم را گرفتی؛ خواستم یک جایی بروم که مصلحت نبود، تو جلویم را گرفتی؛ وکم من عثار وقیته، و کم م ن مکروه دفعته؛ این معیت که خدا با انسان نزدیک است، لازم نیست انسان جزء مقربین باشد و به آن مقام والا رسیده باشد! همین که قلب منکسر و دل شکسته داشته باشد، انا ع ندالمنکس ره قلوبهم (4)؛ لطف خدا آنجاست...

ما خدا را می خواهیم. چون کار از غیر او ساخته نیست. یا باید برویم پیش اوکه خیلی سخت ست؛ کار مقرّبین است. یا حالی داشته باشیم که او پیش مابیاید. فرمود: اگر دل شکسته داشتی، منم - منم نگفتی، خود را ندیدی، مغرورنشدی، همیشه قلب شکسته داشتی، آنجا خدا هست. ما حالا اگر نشد به حدّ سلمان واباذر برسیم، لاأقل یک دل شکسته ای داشته باشیم. کسی را نرنجانیم؛ نه درمباحثه، نه در گفتن! حیثیت همه را حفظ بکنیم ، آبروی همه را حفظ بکنیم خودمان را نشان ندهیم؛ بالأخره استعدادها فرق می کندهمه یکسان نیستند .
النّاس معاد ن کمعاد ن الذّهب والف ضّه (5).
در همین سرزمین ما یکی علامه طباطبائی می شود، یکی علامه امینی، یکی هم یک انسان عادی. همه جا هم همین طور است. همه استعدادها یکسان نیست. همه درس خواندن ها و بحث کردن ها، موفقیت نیست. اگر یک کسی یک رشدی داشت وقتی خود را ندید، کامیابی و توفیق نصیب اوست.
تا علم و عقل بینی بی معرفت نشینی             یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی

هدیه ما به پروردگار

مطلب بعدی آن است که ما باید یک حیثیتی داشته باشیم؛ یک خانه ای یا اتاق امنی داشته باشیم که میهمان را بتوانیم پذیرائی کنیم. حالا که رفتیم پذیرائی کنیم، این حالت، یعنی حالت ا نکسار تا آخر باشد؛ حدوثاً و بقائاً باشد . اگر یک حالتی برای آدم پیش آمد که معلوم شد مهماندار خوبی است، قلب او مشروح شد، شرح صدر نصیب او شد، چیزی عائد او شد؛ این را باید حفظ بکند. حفظ کردنش هم به این است که باز مغرور نشود!
بالأخره ما که می رویم پیش مولایمان، یا حالا او آمده به مهمانی ما، یک چیزی باید هدیه کنیم دیگر! نمی شود با دست خالی پذیرائی کرد! این یک امری است معقول و مقبول که بالأخره ما چه وارد بشویم، میهمان بشویم، میزبان بشویم، یک چیزی باید بالأخره ببریم دیگر. همین طور با دست خالی که انسان نه میزبان می شود، نه میهمان !
چه چیزی پیش خدا ببریم که او قبول بکند؟ باز هم اینجا باید مواظب باشیم؛ بزرگان ما فرمودند ـ اوّلین بار این را استاد مرحوم آقای فاضل تونی (رض) در درس برای ما می فرمودند ـ انسان وقتی می رود پیش مولای بزرگش، باید یک چیزی را هدیه ببرد. هدیه هم یک چیزی باید باشد که آنجا نباشد. چون اگر آنجا فراوان باشد که خوب دیگر خوب هدیه نیست! و نبودنش هم کمال باشد، نه نقص. بگوییم ما علم آوردیم اولا او ب کلّ شیء علیم است، ثانیا این یک مختصر علمی هم که ما داریم، او عطا کرده است. و علّم النسان ما لم یعلم (6).

بگوئیم ما زحمت کشیدیم، این که ما بکم من نعمه فمن الله (7). بگوییم کمک مالی کردیم، کمک علمی کردیم ، کتاب نوشتیم! اینها که آنجا خریدار ندارد! آنجا صحیح و نامتنهی اش هست. بنابراین کسی حقّ ندارد بگوید من زحمت کشیدم، عالم شدم و ... پذیرائی ما فقر است و مسکنت است و لا یملک لا الدّعا (8) است و سلاحه البکاء (9) است و همین ها !
روی گرد آلود بر زی او که اندر راه او                 آبروی خود بری گر آبروی خود بری

اگر آنجا رفتی و گفتی: خدایا! من آبرومندم،

امتیاز مقربان، مشاهده خدا

همه ما باید از خدای سبحان هراسناک باشیم، چون همه نعمت های ما از اوست، همه قدرت هم در اختیار اوست. فرمودند: نشانه عالم این است نّما یخشی الله م ن ع باد ه العلماء (10). این را وجود مبارک امام حسین (ع) در دعای عرفه تشریح
می کند. خوب همه باید از خدا بترسند ولی علماء شاخصه اصلی شان این است که خدا ترس اند! خدا ترسی هم چند نوع است؛ یک وقت انسان از خدا می ترسد که مبادا او را جهنّم ببرند یک وقت از خدا می ترسد که مبادا او را بهشت ندهند. اینها همه ایمان به غیب است و درست هم هست.
امّا آن چیزی که در دعای نورانی سیدالشهداء (ع) هست، که به انسان منزلت می بخشد، به علماء می گوید شما می توانید به یک مرحله بالاتر برسید، در همین دعای عرفه این جمله است که به خدا عرض می کند: اللّهمّ اجعلن ی م مّن اخشاک کأنّی أراک (11). خدایا! اصل خشیت که هست، امّا آنطوری توفیق خشیت خودت را به ما بده که ما گویا تو را می بینیم. که این می شود ایمان به شهاده، نه ایمان به غیب!

همه ما ان شآء الله ایمان به غیب داریم ولی این ایمان به غیب آن نازل ترین مرحله ایمان است! یؤم نون بالغیب (12). جهنّم و بهشت هست، خدا هست، قیامت هست و... اما هیچ کدام که با چشم سر دیدنی نیست، با چشم جان باید ببینیم ولی
نمی بینیم!

عرض می کند خدایا! توفیق بده من طرزی از تو بترسم که گویا تو را می بینم . اللّهمّ اجعلنی ممّن اخشاک کأنّی اراک...از این به بعد دیگر آن خشیت، خشیت جهنّمی نیست! خوفاً من النّار نیست، بلکه این خوف و خشیتی است که ل من خاف مقام ربّه جنّتان (13)، أمّا من خاف مقام ربّه و نهی النّفس عن الهوی (14)، فنّ الجنّه هی المأوی و... از قبیل این طائفه آیات است. و لمن خاف مقام ربّه جنّتان یعنی دیگری اگر یک بهشت دارد، اینها دو بهشت دارند. یک انّ المتّقین فی جنّات و نهر(15) هست، یکی فی مقعد صدق عند ملیک مقتد ر(16) این می شود «جنّه اللّ قاء» عرض می کند خدایا! خشیت خودت را طوری نصیب ما کن که گویا تو را می بینیم؛این یک بخش از دعاست.


اسارت نفس و رهن جان
همه ما کم و بیش، با شد ت و ضعف این را در خود تجربه کردیم و تجربه می کنیم. می رویم، یک کار خیری را انجام دهیم، ولی نمی توانیم، نمی شود! حالا یا نماز شب است، یا پرهیز از هر حرفی است، یا پرهیز از هر خاطره ای است، یا از خیالی است؛ کار، کار بدی است، می دانیم. می خواهیم هم ترک کنیم، امّا نمی توانیم! بعضی از کارها، کار خیلی خوبی است؛ می خواهیم انجام بدهیم، ولی نمی توانیم. این «نمی توانیم» که خود ما می گوئیم، بعضی ها هم می گویند، راست است. گاهی انسان واقعاً نمی تواند انجام بدهد! راز نتوانستن ما این است که ما آزاد نیستیم، در بندیم، اسیریم . اگر همه این راهها هست؛ یعنی مقصد خوب است، مقصود خوب است، راه باز است، ما هم تصمیم داریم، می خواهیم انجام بدهیم ولی موفق نمی شویم معلوم می شود یک جای کار گیر است! و آن، این است که دست و پای ما بسته است. اگر دست و پای ما باز بود، به خوبی انجام می دادیم. دلیلی هم که می خواهیم اقامه بکنیم، می بینیم برهانی نداریم. معلوم می شود ما بندیم! پایمان به یک جا گره خورده است. این را می گویند: « رهین ».

حالا چرا ما در بندیم؟ چرا در گروایم؟ برای اینکه بدهکاریم. خب آدم بدهکار باید گرو بدهد دیگر! اگر کسی به زید و عمر بدهکار بود، مسائل مالی بود، این می تواند خانه و زمین و فرش را رهن بگذارد. امّا اگر به خدا و پیامبر و قرآن و عترت (علیهم الصّلاه و علیهم السّلام) بدهکار بود، یک گناهی کرده است، این را که دیگر زمین و خانه و فرش را رهن نمی گیرند! خود این آدم را رهن می گیرند. خود انسان در گرو است. تا فک رهن نشود، نمی تواند کار انجام بدهد.
این دو تا آیه دارد: آنها که اصحاب میمنت اند، اصحاب یمین اند، کارشان با یمن و برکت است، نقصی در کار اینها نیست، اینها بدهکار نیستند و برای همین آزادند. کلّ امر ئ ب ما کسب رهیأ الا اصحاب الیمین و کلّ نفس بما کسبت رهینأ ، الا اصحاب الیمین .
در دعای نورانی سیدالشهداء (ع) در عرفه، یکی از چیزهائی را که از ذات أقدس له مسئله کردند، شما هم ن شآء الله مسئلت می کنید، ما هم امروز مسئلت می کنیم این است که عرض می کنیم: خدایا! و فکّ ر هان ی (17). چه مسائل مالی و د ین و اینهائی که داریم، فکّ رهن بکن! هم توفیق بده دیون ظاهری ما ادا بشود و هم توفیق بده که دیون باطنی ما ادا بشود. نّ د ین الله احقّ أن یقضی .
شخصی آمد حضور وجود مبارک رسول گرامی (ص)، درباره حج سوال کرد: مادرم یا پدرم، مستطیع بودند، مکّه نرفتند الآن وظیفه ما چیست؟ فرمود: از مال او، از اصل مال او باید یک مقداری پول بگیرید، برای او حج ادا کنید، چرا؟ انّ دین الله احقّ أن یقضی. معلوم می شود حقوق الهی، دیون الهی است . اگر کسی یک تکلیفی را انجام نداد، بدهکار است. خوب بدهکار را گرو می گیرند. ما اگر تکالیف الهی را انجام دادیم، بدهکار نیستیم. وقتی بدهکار نبودیم، آزادیم. این می شود « فکّ رهن ». آنوقت آدم یا چیزی را تصمیم نمی گیرد، یا اگر تصمیم می گیرد، به خوبی انجام می دهد.

یک وقت است خدا به کسی استعداد قوی نداد، آن هم مصلحت است. به همان اندازه خدای سبحان از او مسئولیت می خواهد. ممکن است در معاد یک کسی که عالم روستا شد، زحمت کشید، دین مردم را با اخلاص حفظ کرد، این اگر جلوتر از یک عالم حوزوی نباشد، دنبال تر هم نیست! این از بیانات نورانی حضرت امیر (ع ) است که : الغ نا والفقر بعد العرض علی الله (18). چه کسی توانگر است، چه کسی تهی دست است که در دنیا معلوم نمی شود! در قیامت ممکن است معلوم بشود که آن عالمی که در روستا با اخلاص عمل کرد، اجرش اگر بیشتر از فلان استاد حوزوی نباشد، کمتر نیست. این به ع ند المنکس ره قلوبهم بر می گردد، به اخلاص بر می گردد، به صفای باطن بر می گردد، به اینکه برای چه کسی دارد کار می کند و چه چیزی را دارد می بیند بر می گردد. هزارها امّا و اگر دارد ...


درس اخلاق . قم. اول بهمن ماه 1383
پی نوشت ها :

(1) کافی. ج 3 . ص265
(2) سوره ق. 16 ـ با تلخیص
(3) حدید . 4
(4) منیه المرید. ص 123
(5) من لا یحضره الفقیه. ج4 . ص380
(6) علق . 5
(7) نحل . 53
(8) دعای کمیل
(9) همان
(10) فاطر . 28
(11) بحار الأنوار. ج 5 . ص218
(12) بقره . 3
(13) کافی. ج1 .ص98
(14) الرّحمن . 46
(15) نازعات . 40 و 41
(16) قمر . 54
(17) بحار الأنوار . ج 95 . ص 219
(18) نهج البلاغه. کلمات قصار- 452




ارسال شده توسط سعید معزالدین در 88/8/7:: 1:7 عصر

تعامل و شیوه های تربیتی امام رضا علیه السلام

    امامان شیعه علیهم السلام، اسوه و الگوی فکری، اعتقادی، عملی و اخلاقی هستند و راه نجات، در پیروی از آنان است و ائمه، در تمام جهات، رای ما مقتدا و نمونه و «امام»‎اند، در قول و فعل، در اخلاقیات و اجتماعیات، و بالاخره در همه چیز.
به فرموده امام علی علیه السلام:
«انظُروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم و اتبعوا أثرهم.(1)
    از بین همه مسائل، حیات حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و ابعاد گوناگون زندگی آن حضرت، بعد «اخلاقی» را برای بحث در این مقال انتخاب کرده‎ایم.

آن حضرت، از نظر بعد روحی و معنوی، معجزات و کرامات، علوم و فضایل، مباحثات کلامی با پیروان فِرق و مذاهب، شیوه برخورد با سیاستمداران و دولتمردان عباسی، ارتباط تشکیلاتی با شیعه و هواداران، مسأله ولایتعهدی مأمون، برخورد با گروه‎های مختلف اجتماعی، مکتب فقهی و اعتقادی، فعالیت سیاسی و رهبری شیعه، و بسیاری جنبه‎های دیگر شایسته بررسی دقیق و گسترده است، به خصوص که در برخی از آنها کمتر کار منسجم و دقیق و مدونی انجام گرفته است.

از مسائل اخلاقی آن حضرت هم، روی موضوعاتی همچون: عبادت، کرم و بخشش، عفو و گذشت، تفقد اصحاب و موالیان، قضا، حاجت محتاجان، شیوه مناظره‎ها و احتجاج‎های وی، و مکارم اخلاق دیگر می‎توان تکیه کرد.
اما آنچه برای بررسی در این مقال انتخاب شده است، «برخوردهای تربیتی امام رضا علیه السلام» است. به عبارت دیگر، اخلاق عملی امام در ارتباط با مردم، و برخوردهای سازنده در این بررسی، توجه عمده روی رفتارهای اخلاقی آن حضرت با اشخاص است، نه سخنان و تعالیم اخلاقی آن حضرت که در روایات منقول از وی مطرح می‎باشد.

از خلق و خوی، و سیره اخلاقی آن حضرت نمی‎توان یک تابلو کامل و تمام عیار ارائه داد و از بوستان فضایل اخلاقی و شیوه‎های تربیتی امام رضا علیه السلام طرحی جامع الأطراف تصویر و ترسیم کرد؛ زیرا یک سری از برخوردها و نکات ریز نقل نشده‎ است. در بسیاری از آنچه هم که بیان شده، همراه با دقت لازم در نقل نبود است... اما از مجموعه آنچه نقل شده و در دست می‎باشد، می‎توان گوشه‎ای از این تابلو را نشان داد و گلی از این بوستان معطر را به عنوان نمونه ارائه نمود و هدیه آورد؛ زیرا نمونه‎ها هم می‎تواند آن خط کلی را نشان دهد و شاهدی بر «طرح جامع و کامل» باشد.

زبانِ عمل، زبانِ قول
نمی‎توان منکر شد که «زبان عمل» و شیوه برخورد، تأثیری افزون‎تر از سخن و کلام دارد و اگر عمل انسان، آیینه فکرش و زبان کلامش باشد، دگرگون کننده‎تر و دلنشین‎تر و تأثیر‎گذارتر است.

از این رو: به شیوه رفتار و «سیره اخلاقی و معاشرتی» حضرت رضا علیه السلام توجه می‎کنیم تا در آیینه اخلاق تجسم یافته در رفتارش، سیمای حق و «راه رشد» را بیابیم. این تعلیم خود ائمه است که:

«کونوا دُعاةَ الناسِ بِاعمالِکُم ولا تکونوا دعاةَ الناسِ بِالسنَتِکُم.»(2)
و سخن علی علیه السلام که:
«کونوا دُعاةَ النّاسِ بغَیرُ اَلسِنَتِکُم...»(3)

و بالأخره «تأدیب به سیره» و «آموزشِ رفتاری» و «برخوردهای تربیتی»(4) چیزی است که در این مقال در پی بررسی آنیم و نمونه‎هایی را از سیره حضرت رضا علیه السلام ارائه خواهیم کرد.


هدفداری، در برخورد و معاشرت
هدفداری یک انسان در تمام شؤون زندگی او اثر می‎گذارد و معتقد بودن به یک سلسله «مبادی» و «اصول»، فرد را در نحوه برخورد با مردم، چنان در چهارچوب آن اهداف و مبانی مفید می‎سازد که از تمام موضعگیری‎ها و سخنان و رفتار، می‎توان آن را فهمید.
وقتی ائمه، در «کلام»، این اندازه دقت در تعبیر به کار می‎برند، طبیعی است که در برخوردهای اجتماعی و معاشرت، دقت بیشتر داشته باشد.
گاهی در لحن کلام و طرز رفتار امام رضا علیه السلام نوعی قاطعیت و شدت عمل و برخورد صریح دیده می‎شود، گاهی هم ملایمت و نرمش و انعطاف و تسامح. این بستگی به موارد مختلف دارد.
اصولاً برخوردهای هدفدار، از خصائص یک انسان هدفدار و اصولی است و در همه مسائل فکری، برنامه‎ریزی، تبلیغ، آموزش و تربیت، تشکیلات و ارتباطات، پیوندها، تولی و تبری‎ها، دوستی‎ها و دشمنی‎ها، موافقت‎ها و مخالفت‎ها، مکاتبه‎ها و خطاب‎ها، نشست و برخاست و معاشرت و حتی نگاه و احترام گذاشتن و ... او تأثیر می‎گذارد و همه حرکات، در رابطه با آن هدف تنظیم می‎شود و معنی و جهت پیدا می‎کند.
اگر آن اصول و مبناها را در تفکر و زندگی کسی بشناسیم، آسان‎تر می‎توانیم اعمال و گفتار او را تفسیر و تبیین کنیم. روشن است که هدفداری در زندگی و تحرک‎ها و رفتارها، نیازمند «دقت» است. بدون دقت، نمی‎توان همه سخن‎ها و رفتارها را در رابطه با آن هدف تنظیم نمود. دقت، خمیر مایه برخوردهای مکتبی و رفتار هدفدار یک انسان است. در مورد امامان شیعه، که معصومند و کلام و عمل و تقریرشان، به عنوان «سنت»، برای ما «حجت شرعی» و ملاک محسوب می‎شود، این دقت، بیشتر مشهود و مورد توجه است.
کلمات و تعبیرات ائمه، پاسخ‎هایشان به سؤالات افراد، عنوانی که در خطاب به کسی انتخاب می‎کنند، لحن جواب دادن، تأکیدات کلامی، احادیثی که برای اصحاب بیان می‎کنند، همه از دقت خاصی برخوردار است.
«کلام ائمه»، در مورد اشخاص گوناگون، شرایط مختلف اجتماعی، مقتضیات زمان، ظرفیت و آمادگی طرف سخن، ذهنیت موجود در سائل و مخاطب، جبهه سیاسی و جناح و تیپ اجتماعی او، همه و همه در نوع کلامی که امام معصوم در آن موارد مختلف به کار می‎برد، مؤثر است. دقت‎های شگفت ائمه در تعبیرات و لحن کلامشان جای بسی بررسی و ملاحظه است.
وقتی ائمه، در «کلام»، این اندازه دقت در تعبیر به کار می‎برند، طبیعی است که در برخوردهای اجتماعی و معاشرت، دقت بیشتر داشته باشد.
گاهی در لحن کلام و طرز رفتار امام رضا علیه السلام نوعی قاطعیت و شدت عمل و برخورد صریح دیده می‎شود، گاهی هم ملایمت و نرمش و انعطاف و تسامح. این بستگی به موارد مختلف دارد.
در مورد مسائلی که جنبه اصولی دارد و با مبناها و خط فکری و عقیده در تضاد باشد، (مثل مسائل توحید، امامت، و ...) در این گونه موارد، امام رضا علیه السلام سازش ناپذیر، حساس، دقیق، بی‎گذشت و بدون اغماض است.(5) ولی در غیر این موارد اصولی و مبنایی، آن جا که به معاشرت‎های انسانی و حقوق شخصی و زمینه‎های صرفاً برخوردی مربوط می‎شود، اهل عفو و گذشت و اغماض و تسامح و برخورد بزرگوارانه است. این است راز و ملاک تفاوت در برخوردهای گوناگون آن حضرت.


برخوردهای تربیتی و سازنده
منظور از این عنوان، مواردی است که حضرت رضا علیه السلام در معاشرت‎ها و مقاطع گوناگونی که با افراد مختلف برخورد داشت، گاهی در برخورد به شیوه‎ای عمل می‎کرد، یا تذکری می‎داد، یا نکته‎ای را از اسلام مطرح می‎ساخت و کلاً به نحوی عمل می‎کرد که سازنده و تربیت کننده باشد و با عمل خود اسلام را در «صحنه عینیت» و در رفتار خویش نشان می‎داد. بخشی از این حوادث را به عنوان نمونه با عناوین مختلف ذکر می‎کنیم تا نشان دهنده «هدف تربیتی» و «روش سازنده»‎ای باشد که در رفتار آن حضرت وجود داشته است:

1- ارزش‎گذاری برای انسان
در چشم امام رضا علیه السلام همه افراد، از نظر انسانی مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت می‎گذاشت و برابری انسان‎ها را در حقوق ملاحظه می‎کرد، از تحقیر انسان‎ها و پست شمردن آنان و توهین و استهزا، سخت جلوگیری می‎کرد و شکل و شمایل و رنگ و ثروت و ... ملاک نبود، بلکه «انسان» در نظر او محترم و عزیز بود. حتی غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان یک انسان رفتار می‎کرد.
رعایت حقوق بشر، در رفتار امام رضا علیه السلام در حد اعلای آن بود. ذکر نمونه‎هایی از این گونه برخوردها مفید است:
- راوی: یاسر، خادم امام رضا علیه السلام است: (6)
امام رضا علیه السلام به ما فرمود:
«اگر من بالای سر شما ایستادم و شما در حال غذا خوردن بودید، بلند نشوید، تا این که از غذا خوردن فارغ شوید. گاهی حضرت، یکی از ما را (برای انجام کاری) صدا می‎کرد. وقتی گفته می‎شد: مشغول غذا خوردن است، می‎فرمود: بگذارید تا غذایش را بخورد، بعد...»(7)
ملاحظه:آنان که خادم، سرایدار، محافظ، دربان، دفتردار، منشی، شاگرد، وردست، همسر و ... دارند، در نحوه برخورد با این افراد، باید برای آنان هم «حق» قائل شوند و بدون رعایت حال آنان، از آنان کار نکشند و دنبال کارها نفرستند، و توجه داشته باشند که گرچه آنان، از جان و دل، خدمتگزاری می‎کنند و حتی گاهی آسایش و سلامت و جان خویش را در راه دیگران به خطر می‎اندازند، اما ارزش انسانی دارند و احساسات بشری آنان و حقوقشان باید ملاحظه و رعایت گردد، و چنین فکر نشود که آنان خلق شده و استخدام شده‎اند تا برای اینان کار کنند. نباید ضرورت‎های اجتماعی را ملاک و مبنای تغییر ناپذیر و پذیرفته شده قرار دارد.
- راوی: مردی از اهل بلخ
«همراه امام رضا علیه السلام در سفرش به خراسان بودم. روزی سفره غذایی طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را (از سیاهان و دیگران) سر سفره جمع کرد.
گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‎ای جدا قرار می‎دادی!
فرمود: دست بردار! (مَه) خدا یکی است، پدر و مادر همه یکی است، پاداش هم (در قیامت) به اعمال است.»(8)
- راوی: یاسر، خادم حضرت
«امام رضا علیه السلام هر گاه تنها می‎شد (فارغ از کارهای رسمی و تشریفات) تمام دور و بری‎های خود را از کوچک و بزرگ پیرامون خود جمع می‎کرد، با آنان حرف می‎زد، با آنان انس می‎گرفت، آنان هم با وی مأنوس می‎شدند. و هرگاه بر سفره می‎نشست، همه‎ی کوچک و بزرگ‎ها را صدا می‎کرد، حتی کارپرداز (سائس) و حجام را، و همه را بر سفره‎ی خویش می‎نشانید...»(9)
ملاحظه: نشست و برخاست با مستضعفان و غلامان، عملاً درس برابری انسان‎ها را دادن است، و این که خود را از مردم جدا نمی‎کرد، تافته جدا بافته نمی‎دانست و زندگی و اخلاق مردمی داشت، الهام از سیره رسول خدا بود که چنین می‎کرد.
در چشم امام رضا علیه السلام همه افراد، از نظر انسانی مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت می‎گذاشت و برابری انسان‎ها را در حقوق ملاحظه می‎کرد، از تحقیر انسان‎ها و پست شمردن آنان و توهین و استهزا، سخت جلوگیری می‎کرد و شکل و شمایل و رنگ و ثروت و ... ملاک نبود، بلکه «انسان» در نظر او محترم و عزیز بود. حتی غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان یک انسان رفتار می‎کرد.
- حضرت رضا علیه السلام وارد حمام شد.
یکی از افراد (که او را نمی‎شناخت) به وی گفت: مرا کیسه بکش. حضرت شروع کرد به کیسه کشیدن او.
امام رضا علیه السلام را به آن مرد معرفی کردند. ناراحت شده شروع به عذرخواهی کرد، ولی امام رضا علیه السلام همچنان او را کیسه می‎کشید و او را دلداری می‎داد. (یطیب قلبه)(10)
- مهمانی که به خانه حضرت رضا علیه السلام آمد.
شب بود. حضرت با او به گفت و گو نشسته بود که چراغ، خراب شد. آن مرد، دست دراز کرد آن را درست کند، حضرت جلوگیری کرد و خودش اقدام به اصلاح چراغ نمود. سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‎کشیم.(11)
- راوی: محمد بن عبیدالله قمی
«نزد حضرت رضا علیه السلام بودم و بسیار تشنه بودم. نخواستم از حضرت آب بطلبم.
خود آن حضرت آبی طلبید و از آن چشید و به من داد و فرمود: ای محمد! بنوش، که آب خنکی است. من هم نوشیدم.»(12)
ملاحظه:حدیث یاد شده، هم نشان‎دهنده علم غیب و کرامت حضرت رضا علیه السلام است که از حالت درونی افراد با خبر است، هم به فکر مهمان بودن و رفع حاجت او را می‎رساند، و هم تواضع وی را، که تا این حد در پذیرایی از مهمان اهتمام می‎ورزد.
- راوی: یسع بن حمزه
در مجلس امام رضا علیه السلام بودم و با وی صحبت می‎کردم و جمع بسیاری گرد آمده بودند و از حلال و حرام، از او می‎پرسیدند.
مرد بلند قد و گندمگونی آمد و سلام داد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار نمود که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد تا به شهرش برسد و آن مقدار را از طرف حضرت صدقه دهد.
حضرت فرمود تا بنشیند. اکثر مردم رفتند و من و دو نفر دیگر مانده بودیم و آن مرد.
حضرت رخصت خواست و به اندرون رفت و پس از زمانی آمد و در را پیش کرد و دستش را از بالای در بیرون آورد و فرمود: آن خراسانی کجاست؟
گفت: من هستم، اینجا.
فرمود: این دویست دینار را بگیر و خرج کن و از آن تبرک بجوی و از طرف من هم صدقه نده. بیرون برو که همدیگر را نبینیم.
وقتی بیرون رفت، سلیمان (یکی از حاضران) پرسید: فدایت شوم، بخشش تو فراوان بود، پس چرا صورت از او پوشاندی؟
فرمود: از ترس این که مبادا خفت و خواری سؤال را در چهره‎اش ببینم، به خاطر این ادای حاجت او. آیا حدیث پیامبر را نشنیده‎ای که: آن که نیکی خود را بپوشاند، برابر با هفتاد حج است و آن کس که سیئه را، افشا کند، خوار می‎شود، و آن که سیئه را بپوشاند آمرزیده است؟! آیا نشنیده‎ای قول آن را که گفته است:
متی آتِه یوماً لِاَطلُبَ حاجتی رَجَعتُ الی أهلی و وجهی بِمائه(13)
ملاحظه:حفظ آبروی اشخاص، و جلوگیری از احساس حقارت و خرد شدن شخصیت یک انسان نیازمند و درمانده، گرچه محتاج است، ولی انسان است و آبرو و شخصیت دارد.
2- ارشاد معنوی اصحاب
امام رضا علیه السلام آن گونه که شأن امامت است، نسبت به اصحاب خویش و چهره‎های ممتاز شیعه، حالت سازندگی اخلاقی و تذکرات سازنده را دارا بود و چنان توجه داشت که اصحابش حتی اندکی هم در دام شیطان و وسوسه‎های نفسانی نیفتند. کنترل معنویت اصحاب، از برخوردها و تذکرات سازنده‎اش، از جمله با «بزنطی» و دیگران بر می‎آید.
اینک مواردی از این نمونه:
- راوی: بزنطی (احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی)(14)
«امام رضا علیه السلام مرکبی را نزد من فرستاد، بر آن سوار شدم و به حضور آن حضرت رسیدم و شب، پیش او بودم. مقداری که از شب گذشت، وقتی خواست برخیزد، فرمود: فکر نمی‎کنم که الآن بتوانی به شهر برگردی!
گفتم: آری، جانم به فدایت.
فرمود: پس امشب پیش ما بمان و فردا صبح، به برکت خدای متعال برو.
گفتم: چشم، جانم به فدایت.
آن گاه به کنیزش فرمود: ای کنیز! رختخواب خودم را برایش بگستر و ملافه مرا که در آن می‎خوابم بر روی او بکش و بالش مرا زیر سرش بگذار.
پیش خودم گفت: چه کسی به افتخاری که امشب نصیب من شد دست یافته است؟ خداوند این موقعیت و منزلت را برای من نزد امام رضا علیه السلام قرار داد که به هیچ یک از اصحاب ما نداده است. امام، مرکب خود را برایم فرستاد که سوار شدم، و رختخواب مخصوص خویش را برایم گسترد و من در ملافه او خوابیدم و متکای خویش را برایم نهاد. هیچ یک از اصحاب ما، به این شرف، نایل نشده است.
در همین حال، که امام با من نشسته بود و من در دلم این سخنان را می‎گذرانم، به من گفت: ای احمد! امیراالمؤمنین علی علیه السلام روزی به عبادت زید بن صوحان که مریض بود رقت، زید، به واسطه آن به مردم فخر می‎کرد. مبادا نفس تو، تو را به فخر بکشد! فروتنی کن در برابر خدا (یا: به خاطر خدا فروتن باش) و به دستانش تکیه داد و بلند شد...»(15)
ملاحظه: چون ممکن بوده که بزنطی از این موهبت و موقعیت، دچار غرور و خودخواهی شود و به فخر آلوده گردد، امام که از دل او خبر شد، در دم، این تذکر را داد تا او به گناه و خودستایی و ... گرفتار نشود و سالم بماند.
شایان یادآوری است که این ماجرا، به شکل‎های گوناگون و عبارات مختلف و به خصوص استناد امام رضا علیه السلام به عیادت حضرت امیر علیه السلام نسبت به زید بن صوحان، یا صعصعة بن صوحان (طبق نقل‎های بیشتر) روایت شده است و به نظر می‎رسد که همه اینها یک واقعه را بازگو می‎کند که به صورت‎های مختلف نقل شده است.(16)
- راوی: احمدبن عمر حلبی
در «منا» خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم و عرض کردم: ما خانواده بخشش و خوشی و نعمت بودیم. خدا همه آنها را برد، تا آن جا که اینک محتاج کسانی هستم که به ما نیازمند بودند.
فرمود: ای احمد بن عمر! چه حال خوبی داری!
گفتم: فدایت شوم. حال من چنان بود که خبر دادم.
فرمود: آیا دوست داری که تو بر حالتی باشی که این جباران هستند و حال و وضعیت آنان را داشته باشی و دنیای پر از طلا مال تو باشد؟
گفتم: نه یا ابن رسول الله.
حضرت خندید و فرمود: از همین جا باز می‎گردی، چه کسی حالش بهتر است از تو؟ در دست تو صنعت (و هنری) است که آن را به دنیایی پر از طلا نمی‎فروشی، آیا بشارتت دهم؟
گفتم: آری، یا ابن رسول الله، خداوند مرا به تو و پدرانت شاد کند و ...»(17)
ملاحظه: وقتی وضع زندگی و معیشت انسان خوب نباشد، گاهی جنبه‎های معنوی و ارزش‎های والا را فراموش می‎کند و دنیا در نظرش جلوه می‎کند. امام رضا علیه السلام برای پیشگیری از این مسأله، احمد بن عمر را به ارزش واقعی فکر و ایمان و خط فکری و ارتباطش با اهل بیت و ... متذکر می‎شود و به یاد می‎آورد که دشمنان، با همه ثروت و امکاناتی که دارند، وقتی بیراهه می‎روند، فاقد ارزش می‎شوند. برعکس، ارزش، در خط فکری سالم و مکتبی است، که بسیار ارزشمندتر از ثروت دنیا و مادیات است ... تا زرق و برق دنیا، دیده را نزند و دل را نبرد ...

3- موضعگیری در مقابل بستگان فاسد
از نکات مهم، یکی هم آن است که حضرت رضا علیه السلام اگر در یکی از بستگان خویش، خلاف و انحرافی را در مسائل اخلاقی یا سیاسی یا اعتقادی می‎دید، تذکر می‎داد، انتقاد می‎کرد، موضع می‎گرفت و صرف خویشاوندی باعث نمی‎شد که آن حضرت، از تذکر و نهی از منکر و داشتن موضع خودداری کند.

بستگان آن حضرت هرگز نمی‎توانستند از خویشاوندی با او سوء استفاده کنند، چون حضرت این اجازه و مجال را به آنان نمی‎داد. حتی بعضی را طرد می‎کرد و افشا می‎نمود تا امر بر مردم مشتبه نشود و مردم بدبین نشوند و خلاف‎های آنان را به حساب امام نگذارند. به برخی از این گونه برخوردها اشاره می‎شود:

- راوی: یاسر، خادم آن حضرت

«زید بن موسی، [برادر امام رضا علیه السلام] در مدینه خروج کرد دست به کشتار و آتش‎سوزی (در خانه‎های بنی عباس) زد. از این جهت به «زیدالنار» معروف بود. مأمون کسانی را پی او فرستاد. او را گرفتند و پیش مأمون آوردند. مأمون گفت: او را پیش امام رضا علیه السلام ببرید.

چون او را نزد آن حضرت آوردند، حضرت به او فرمود: ای زید! آیا سخن سفلگان کوفه مغرورت کرده است که گفته‎اند: فاطمه علیهاالسلام چون عفاف ورزید، خداوند، ذریه او را بر آتش حرام کرد؟ این سخن فقط درباره حسن و حسین علیهماالسلام است. اگر خیال می‎کنی که گناه کنی و وارد بهشت شوی و موسی بن جعفر علیهماالسلام هم که اطاعت خدا را کرده وارد بهشت شود، پس با این حساب، تو نزد خدا گرامی‎تر از موسی بن جعفر (علیهماالسلام) هستی؟! به خدا سوگند، هیچ کس به پاداش خدا نمی‎رسد مگر با طاعت او. اگر خیال می‎کنی که تو با معصیت خدا به پاداش می‎رسی، گمان بدی کرده‎ای!...

زید گفت: من برادر تو و پسر پدرت هستم.

حضرت فرمود: تو تا وقتی برادر منی که خدای متعال را اطاعت کنی. نوح علیه السلام به خدا عرض کرد: پسرم از خانواده من است و وعده تو راست می‎باشد. خداوند فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، او عمل غیرصالح است: «یا نوح انّه لیس من اهلک انه عملٌ غیر صالح» (هود /46)؛ خداوند او را به خاطر معصیتش از خاندان نوح اخراج کرد.»(18)

ملاحظه: می‎بینیم که حضرت با برادرش که دست به ارتکاب خلاف زده، این گونه برخورد تند می‎کند تا هم موضع خود را روشن کرده باشد، هم خطای اندیشه برادر را گوشزد کند و هم «ملاک»ها را بیان نماید. برخورد حضرت با «زید النار» به چند صورت دیگر هم نقل شده است.(19)

- راوی: عمیر بن برید

«نزد امام رضا علیه السلام بودم. سخن از عموی آن حضرت (محمد بن جعفر) به میان آمد و حضرت او را یاد کرد (یا: از او یاد شد).

فرمود: بر خودم عهد کرده‎ام که من او را سقف خانه‎ای سایه نیفکند؛ (یعنی هرگز او را دیدار نکنم).

پیش خود گفتم: او (امام رضا علیه السلام) ما را به نیکی و صله رحم فرمان می‎دهد، ولی خودش درباره عموی خود چنین می‎گوید!

حضرت نگاهی به من کرد و فرمود: این، از نیکی و صله است. هر وقت که او نزد من آید و من به خانه‎اش بروم و درباره من سخنانی بگوید، مردم او را (به خاطر این دیدار و رابطه با من) تصدیق می‎کنند و حرف‎هایش را می‎پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه او نروم، مردم حرف‎هایش را نخواهند پذیرفت.»(20)

ملاحظه: در این حدیث، افزون بر کرامت حضرت رضا در دانستن آنچه در قلب عمیر بن برید گذشته، و علاوه بر اصلاح فکر و رأی او، دقت حضرت را در پیوندها و رابطه‎ها و آثار جنبی و تأثیرات اجتماعی نوع رابطه‎ها و رفت و آمدهایش می‎رساند و همه نشان دهنده هدفداری حضرت، در همه برخوردهایش می‎باشد.

4- برخورد منطقی
تکیه بر منطق و کلام عقل پسند، در دل‎های مستعد و بی مرض و غرض، مؤثر می‎افتد. احتجاجات مفصل حضرت رضا علیه السلام با پیروان فرق و مذاهب و مخالفان گوناگون، و استدلال‎ها و برخوردهای منطقی وی، بسیاری را به «راه» آورد و در برابر «حق» قانع و خاضع ساخت و این شیوه مؤثر اخلاقی، حتی گاهی دشمنانی چون خوارج را هم رام می‎کرد.

به این نمونه توجه کنید:

- راوی: محمد بن زید رازی

«در خدمت امام رضا علیه السلام بودم، در ایامی که مأمون او را به ولیعهدی معرفی کرده بود. مردی از خوارج، در حالی که در دستش خنجری زهرآگین بود وارد شد و به دوستانش گفت: به خدا سوگند، پیش این شخص که مدعی است فرزند پیامبر است می‎روم، او این گونه وارد بر این طاغوت (یعنی مأمون) شده است! از او دلیل کارش را خواهم پرسید. اگر دلیلی داشت که هیچ، وگرنه مردم را از دست او (امام رضا علیه السلام) راحت خواهم کرد.

پیش امام آمد و اجازه طلبید، امام اذن داد و فرمود: به سؤالت به این شرط جواب می‎دهم که اگر پاسخم را پسندیدی و قانع شدی، آنچه را که در آستین داری (= خنجر) بشکنی و دور اندازی!...

آن مرد که از خوارج بود، حیرت زده ماند، خنجر را بیرون آورد و شکست. آن گاه پرسید: چرا به حکومت این طاغوت داخل شده‎ای، در حالی که اینان در نظر تو کافرند و تو پسر پیامبری، چه چیز تو را به این کار وا داشته است؟

امام رضا علیه السلام فرمود:

آیا به نظر تو اینان کافرترند، یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان، خود را موحد می‎شمارند، ولی حکام مصر، نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس؟!

یوسف، پسر یعقوب علیه السلام، پیامبر و پسر پیامبر بود که به عزیز مصر گفت: مرا مسؤول خزائن مملکت قرار بده ... و با فرعون‎ها نشست و برخاست می‎کرد. در حالی که من یکی از اولاد پیامبر (نه پیامبر) و مأمون هم مرا بر این کار، اجبار و اکراه کرده است. چرا بر من خشم می‎گیری و این را زشت می‎شماری؟

آن مرد گفت:

بر تو اشکالی نیست. گواهی می‎دهیم که تو فرزند پیامبری و تو صادق هستی.»(21)

5- نظارت بر کار خادمان
زیر نظر داشتن رفتار و اعمال غلامان و زیردستان، و تذکرات و هشدارهای لازم به آنان، از جمله دقت‎های دیگر امام رضا علیه السلام بود؛ چه در مورد اعمال فردی‎شان، چه در مورد رفتار با دیگران. به عنوان نمونه، مورد زیر یاد می‎شود:

- راوی: سلیمان بن جعفر الجعفری

«... طبق فرموده حضرت رضا علیه السلام بنا شد شب پیش وی بمانم.

غروب هنگام، به اتفاق آن حضرت، وارد خانه شدیم. حضرت، نگاهی به غلامانش کرد، که با گِل، اسطبل چهارپایان را درست می‎کردند و سیاه پوستی هم که جزء آنان نبود، مشغول به کار بود.

پرسید: این کیست که با شماست؟

گفتند: به ما کمک می‎کند، ما هم در آخر چیزی به او می‎دهیم.

پرسید: آیا اجرت و کارمزد او را معین کرده‎اید؟

گفتند: نه. هر چه بدهیم او راضی می‎شود.

حضرت در حالتی غضب آلود رو به آنان حرکت کرد.

گفتم: فدایت شوم، چرا خود را ناراحت می‎کنید؟

فرمود: من چند بار اینان را از این کار نهی کرده‎ام و گفته‎ام که کسی را به کار نگیرید مگر این که قبلاً مزد و اجرت او را با او قرارداد ببندید.

بدان که: هیچ وقت کسی را بدون اجرت معین به کار نمی‎گیری مگر این که اگر سه برابر اجرت هم به او بدهی، باز خیال می‎کند که کم داده‎ای، ولی اگر قبلاً طی کنی، و بعد همان اجرتش را بدهی، تو را خواهد ستود بر این وفای به عهد. و اگر یک دانه هم اضافه بدهی، آن را می‎شناسد و می‎داند که زیادتر به او داده‎ای (و در نظرش خواهد بود).»(22)

ملاحظه: گرچه برخی احتمال داده‎اند عصبانیت امام به خاطر راه دادن افراد مشکوک به منزل بوده و جنبه سیاسی داشته است، ولی به نظر می‎رسد علت پرخاش و غضب امام، بیشتر آن بود که غلامان، به حرف آن حضرت گوش نکرده بی توجهی نمودند به رغم توصیه مکرر امام در مورد تعیین مقدار دستمزد کارگر در اول کار، باز هم خودسرانه و بدون اجرای نظر امام، اقدام به چنان کاری کرده بودند و مستحق توبیخ بودند.

6- خلق و خوی والا
- راوی: ابراهیم بن عباس

«هرگز ندیدم که حضرت رضا علیه السلام به احدی با کلامش جفا کند.

هرگز کلام کسی را قطع نمی‎کرد تا از سخن، فارغ شود.

هرگز - اگر قدرت داشت - از برآوردن حاجت کسی روی بر نمی‎گرداند.

هرگز پایش را پیش همنشین دراز نمی‎کرد.

هرگز پیش همنشینان تکیه نمی‎داد.

هرگز غلامان و خدمتکاران را فحش و ناسزا نمی‎گفت.

هرگز تف نمی‎کرد، قهقهه سر نمی‎داد، خنده‎اش تبسم بود.

در خلوت و تنهایی، سفره‎اش را می‎گستراندد و همه غلامان، حتی دربان و کارپرداز خانه را هم بر سفره می‎نشانید.

شب‎ها کم می‎خوابید و بسیار بیدار بود. بیشتر وقت‎ها شب را تا صبح بیدار می‎ماند. روزه زیاد می‎گرفت. همیشه در هر ماه، سه روز را - اول، وسط و آخر - روزه می‎گرفت و می‎فرمود: این، روزه همه دهر است. حضرت بسیار کار خیر و صدقه پنهانی داشت، و بیشتر در شب‎های تاریک...»(23)

7- چند حدیث تربیتی
1- عن الرضا علیه السلام:

«من لَقی فَقیراً مُسلماً فَسَلَّمَ عَلَیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلی الأغنیاءِ لَقی الله عزّ و جلّ یَومَ القیامَةِ و هُوَ عَلَیهِ غَضبانٌ.»(24)

هر کس به یک مسلمان فقیر، طوری سلام دهد که متفاوت باشد با سلامش بر ثروتمندان، خداوند را در روز قیامت به گونه‎ای ملاقات می‎کند که خدا بر او خشمناک است.

2- «لا تَبذِل لِإخوانِکَ مِن نَفسِکَ ما ضَرَرهُ عَلیکَ اکثرُ مِن نَفعِه لَهُم.»(25)

از خود، به اندازه‎ای برای برادرانت بذل مکن که زیانش بر تو، بیش از سودش برای آنان باشد. (مایه گذاشتن از آبرو و امکانات).

3- به نقل آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله.

«مِن حَق الضّیفِ اَن تَمشِیَ مَعَهُ فَتخرِجَهُ مِن حَریمکَ اِلی البابِ.»(26)

از جمله حقوق مهمان بر تو آن است که (هنگام رفتنش) او را تا دم در همراهی کنی.

ملاحظه: احادیث اخلاقی و تربیتی از حضرت رضا علیه السلام فراوان است، اما علت انتخاب و نقل این چند حدیث در این بحث، آن است که محتوای آنها، برخوردهای عملی و شیوه‎های اخلاقی و سیره رفتاری را در زندگی یک مسلمان مطرح می‎سازد، نه صِرفِ تعالیم اخلاقی.


پی‎نوشت‎ها:

* این مقاله برگرفته از مجموعه آثار دومین کنگره ی جهانی حضرت رضا علیه السلام، جلد سوم می باشد.

1- میزان الحکمه، ج 1، ص 192.

2- حدیث از امام صادق علیه السلام است. الحیاة، ج 1، ص 290 .

3- کافی، ج 2، ص 78.

4- علی علیه السلام: «من نصب نفسه للناس امامً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احقّ بالإجلال من معلم الناس و مؤدیهم» - تأدیب به سیره (نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، حکمت 73؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 56.)

5- به عنوان نمونه مراجعه شود به: بحارالأنوار، ج 49، ص 14، روایات 5 و 6 و 7 در مورد امامت. همچنین ص 163، حدیث 3، سخن آن حضرت با فضل بن سهل و برخوردهای دیگر آن حضرت با این وزیر مأمون و نیز صراحت‎های آن حضرت در مباحثه‎ها و مناظرات کلامی و تبیین مسائل حقه اعتقادی از دیدگاه اهل‎بیت علیهم السلام.

6- معمولاً بعضی از کسانی که به عنوان خادم و کارگزار ائمه بودند از بزرگان شیعه و صاحب معرفت و کمالات بودند که به عنوان «خادم» در محضر ائمه به سیر می‎بردند و به مراجعات و کارها رسیدگی می‎کردند.

7- بحار الأنوار، ج 49، ص 102، (به نقل از: کافی، ج 6، ص 298).

8- بحارالانوار: ج 49، ص 101 (به نقل از: کافی ، ج 4، ص 23).

9- بحارالانوار: ج 49، ص 164 (به نقل از: عیون اخبارالرضا ، ج 2، ص 159).

10- بحارالانوار: ج 49، ص 99، حدیث 16، (به نقل از: مناقب این شهر آشوب).

11- بحارالانوار: ج 49، ص 102 حدیث 20: (به نقل از: کافی ، ج 6، ص 283).

12- بحارالانوار: ج 49، ص 31، حدیث 5، (به نقل از: عیون اخبارالرضا ، ج 2، ص 204).

13- بحارالانوار: ج 49، ص 101 (به نقل از: کافی ، ج 4، ص 24).

14- بزنطی، اهل کوفه، و یکی از اصحاب والا مقام ائمه است که فقیهی بزرگ و راوی عظیم الشأن بود و زمان امام رضا و امام جواد علیهماالسلام را درک کرد. وی از کسانی است که به اجماع علمای شیعه، آنچه را که به طور صحیح از او نقل می‎شود معتبر می‎شمارند. وی در سال 221 درگذشته است. (سفینة البحار، ج 1، ص 81).

15- بحارالانوار: ج 49، ص 36، حدیث 18، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ، ج 2، ص 212) و مشابه این در: مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 427؛ رجال کشی، ص 491.

16- بنگرید به: بحارالانوار، ج 49، ص 269.

17- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 428، به نقل از: رجال کشی؛ ص 497)

18- بحارالانوار: ج 49، ص 217، حدیث 2، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص234).

19- بنگرید به: بحارالانوار، ج 49، ص 221 – 216.

20- بحارالانوار، ج 49، ص 30، حدیث 3 و صفحه 220، حدیث 6، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2 ، ص204).

21- بحارالانوار، ج 49، ص 55، (به نقل از: الخرائج و الجرائح، ص 245).

22- بحارالانوار، ج 49، ص 106، (به نقل از: کافی، ج 5، ص 288).

23- بحارالانوار، ج 49، ص 90، حدیث 4،(به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 184).

24- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 1، ص 299، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص52 ).

25- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 314، (به نقل از: من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 103).

26- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 331، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 69).